در گلخانه همه فصل‌ها بهار است و موسم رشد و رویش گیاهان و گل‌های زیبا. گلستانی از گل‌ها که اگر در گلخانه نباشند، زیبایی شان به سرعت به زوال می‌گراید، به ویژه در زمهریر زمستان. نسخه‌ای که می‌شود برای تئاتر شهر هم اجرایش کرد تا این کانون فرهنگی، تهی از حضور کارتن خواب‌ها شود!

 

برای حل مشکل معتادان متجاهر چه باید کرد؟ برای زباله گرد‌هایی که از زن و مرد، در گروه‌های سنی مختلف در سطح شهر‌ها پراکنده اند و گاهی مجبورند داخل سطل‌های زباله مکانیزه شوند تا یک بطری پلاستیکی را سوا کرده و بردارند، چطور؟

به گزارش «تابناک»؛ یکی از جلوه‌های زندگی مدرن در سراسر جهان، افزایش معضلات اجتماعی است. روی زشت پیشرفت‌هایی که در نه در مسیر ترقی، که در سمت مقابل و در افزایش شکاف‌های اجتماعی و نابرابری بروز و نمود پیدا می‌کند. در افزایش آمار‌هایی که باید کاهش پیدا کنند، اما این گونه نمی‌شود و در همه امور متجلی می‌شوند و خودنمایی می‌کنند. مثل آمار کارتن خواب ها، معتادان، دزدان و سارقان، متمدیان، کودکان کار، زباله گرد‌ها و... .
 
زشتی‌هایی که هر چقدر شهر‌ها بزرگتر و پرجمعیت‌تر می‌شوند، بیشتر خودنمایی می‌کنند و واکنش‌ها به آن‌ها آنقدر کند و کوچک هستند که اغلب بروز نمی‌کنند، الا زمانی که بسیاری مان قدرت دیدنشان را از دست می‌دهیم. درست مثل اتفاقی که پشت چراغ‌های قرمز در شهر‌های پرجمعیتی مانند تهران برای اغلبمان می‌افتد؛ اینکه انبوه کودکان کار را نمی‌بینیم و درکی از دردی که می‌کشند نداریم، آینده شان برایمان سوال نمی‌شود و حتی برایمان مهم نیست که کار کودکان غیرقانونی است و بایستی جلوی آن گرفته شود.

نوعی از بی تفاوتی که مثال زدنی است و در مقابل برخی رویداد‌ها نشانه‌ای از آن دیده نمی‌شود. مثلا وقتی نام یک خیابان یا میدان عوض می‌شود و با این انتخاب موافق یا مخالفیم، یا وقتی بحث بر سر یک رفتار شکل می‌گیرد که از دید برخی مان آزادی است و از دید بعضی مان، واپسگرایی. مجادله‌هایی که ممکن است در هر زمینه‌ای شکل گیرند و بسیاری مان برای ورود به آن‌ها اندکی تردید نکنیم، اما وقتی پای زباله گرد‌ها در میان باشد، ترجیح نخست مان سکوت باشد. انگار فلان فیلم یا بهمان ترانه و حتی رفتار برخی اشخاص اهمیت بیشتری دارد تا زباله گردی که جزئی از زندگی شهر‌ها شده است.
 
تلاش برای تبدیل «تئاتر شهر» به «گلخانه»؛ تکلیف باقی شهر چیست؟!

البته منظورمان این نیست که دیگر موضوعات بی اهمیت هستند و واکنش نشان دادن به آن‌ها را نشانه‌ای ناخوب توصیف کنیم، اما با کمی خلوت کردن با خودمان، می‌توانیم به این نتیجه برسیم که کمتر پیش آمده درباره برخی موضوعات پرتکرار و مهم واکنش نشان داده باشیم، که اگر این گونه بود، روز به روز بر ابعاد امثال زباله گردی افزوده نمی‌شد و کار به جایی نمی‌رسید که بشنویم مافیایی بزرگ در پشت این کسب و کار (!) شکل گرفته که به زباله گرد‌ها مجوز فعالیت در سطح شهر می‌فروشد و به این روش، خیل بزرگی از کودکان، نوجوانان و حتی بزرگسالان را به استثمار گرفته است.

درست مثل واکنش مان به پدیده کارتن خوابی که بخش عمده ایشان را معتادان متجاهر تشکیل می‌دهند که برای یافتن شان می‌شود به هر مخروبه‌ای سر زد، زیر پل‌ها را نگاه کرد، شب‌ها پشت بوته‌های شمشاد در بسیاری از معابر را دید و حتی سراغ نیمکت‌های پارک‌هایی رفت که نگهبان ندارند و محل تردد پلیس هم نیست. افرادی که بسیاری شان را بی انجام همه این کار‌ها هم می‌توان دید، به شرطی که بخواهیم ببینیمشان! کاری که اغلب مایل به انجامش نیستیم، همان گونه که مایل به دیدن خیلی زشتی‌های دیگر نیستیم و ترجیح می‌دهیم از آن‌ها دوری کنیم. دوری به هر وسیله ممکن!

این همان کاری است که ظاهرا آنقدر با آن خو گرفته ایم که گاهی از فریاد زدنش هم ابایی نداریم، حتی وقتی صاحب منصب و مسئول هستیم. مثل آن مسئولانی که تصمیم گرفته اند دور ساختمان مشهور تئاتر شهر در قلب پایتخت حصار و دیوار بکشند تا به این وسیله مانع از تجمع معتادان و کارتن خواب‌ها در کنار این سازه شوند که آثار آتش روشن کردنشان برای رهایی از سرمای شبانه، روی زمین و دیوار می‌ماند و گاهی از این حد هم پایشان را فراتر می‌گذارند و با یکدیگر نزاع کرده و خون یکدیگر را روی زمین می‌پاشند و مناظر ناخوشایندی خلق می‌کنند!
 
تلاش برای تبدیل «تئاتر شهر» به «گلخانه»؛ تکلیف باقی شهر چیست؟!

ایده‌ای مشابه ساخت گلخانه که در آن همه فصل‌ها بهار است و موسم رشد و رویش گیاهان و گل‌های زیبا. گلستانی از گل‌ها که اگر در گلخانه نباشند، زیبایی شان به سرعت به زوال می‌گراید، به ویژه در زمهریر زمستان. نسخه‌ای که می‌شود برای تئاتر شهر هم پیچید تا این کانون فرهنگی تهی از حضور کارتن خواب‌ها شود، هرچند از وجود مردم هم خالی خواهد شد که با خاستگاه این بنا در تعارض است. ایده‌ای مشابه آنچه پیشتر در بسیاری دیگر از نقاط شهر اجرا شده و نمونه آن، بستن در ورودی بسیاری از بوستان‌های شهری و حتی ممانعت از حضور مردم در اطراف دریاچه چیتگر از ساعتی از شب به بعد است.

شهری پر از گلخانه‌های زیبا که به نظر می‌رسد قرار است یک گلخانه دیگر به جمعشان اضافه شود، اما کماکان پر است از زباله گرد، معتاد متجاهر، کارتن خواب، افرادی که نزاع می‌کنند و از فروکردن چاقو در تن هم دریغ نمی‌کنند، سارقانی که مترصد فرصت هستند تا تلفن همراه دیگران را مالک شوند، زورگیرانی که علی دایی را هم نمی‌شناسند و انبوه معضلات ریز و درشت دیگر که ظاهرا اهمیت چندانی ندارند که اگر داشتند، به قدر برنامه ریزی مسئولان برای حصارکشی تالار مشهور شهر مورد توجه قرار می‌گرفتند و به اندازه واکنش‌های شکل گرفته در مقابل این تصمیم، بازتاب می‌یافتند و در کانون توجه قرار می‌گرفتند!